شناسایی حالت‌های هیجانی غم، شادی و ترس از طریق EEG

شناسایی حالت‌های هیجانی غم، شادی و ترس از طریق EEG

درک هیجانات دیگران، به‌ویژه هیجانات منفی مانند غم یا ترس، یکی از ارکان اصلی تعاملات اجتماعی و همدلی است. افرادی که قادر به بیان هیجانات خود نیستند، نظیر بیماران مبتلا به سندرم قفل‌شدگی (LIS)، در معرض انزوای اجتماعی و تنهایی شدید قرار دارند. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی امکان شناسایی و بازسازی سیگنال‌های مغزی مربوط به یادآوری حالات هیجانی غم، شادی و ترس، از طریق ثبت غیرتهاجمی فعالیت الکتریکی مغز (EEG) انجام شد.

در این پژوهش که در سال 2024 و توسط انشگاه میلان ایتالیا انجام شد، ۲۰ شرکت‌کننده سالم، راست‌دست و دارای میانگین سنی ۲۳ سال، شرکت کردند. داده‌های EEG با استفاده از ۱۲۸ الکترود مطابق با سیستم 10-5 ثبت شد. شرکت‌کنندگان موظف بودند حالات هیجانی خاصی (غم، ترس، شادی) را به‌صورت ذهنی و با استفاده از نشانه‌های تصویری (پیکتوگرام‌ها) یادآوری کنند. برای تحلیل منبع سیگنال‌های مغزی، از تکنیک swLORETA استفاده شد که امکان بازسازی مکان‌های فعال در مغز را با دقت قابل قبول فراهم می‌سازد. سپس، داده‌ها در هفت ناحیه مغزی مختلف دسته‌بندی و با تحلیل آماری بررسی شدند.

یافته‌ها 

تحلیل‌های آماری نشان دادند که علاوه بر وجود یک مدار هیجانی عمومی، هر حالت هیجانی الگوی منحصر به فردی از فعالیت مغزی دارد:

غم: فعالیت بارز در ناحیه تمپورال راست و پیش‌فرونتال چپ دیده شد. این نواحی در پردازش احساسات منفی، به‌ویژه ادراک چهره‌های غمگین، نقش کلیدی دارند.

ترس: افزایش فعالیت در ناحیه لیمبیک چپ (شامل آمیگدالا و تالاموس) مشاهده شد که با تضعیف همزمان سیگنال‌های قشر پیش‌فرونتال همراه بود؛ الگویی که نشان‌دهنده تجربه هیجانات کنترل‌نشده است.

شادی: فعالیت بیشتر در نواحی دیداری و همچنین قشر اربی‌توفرونتال راست مشاهده شد؛ ناحیه‌ای که با مدار پاداش و هیجانات مثبت مرتبط است.

پژوهش حاضر توانست برای نخستین‌ بار نشان دهد که امکان بازسازی دقیق سیگنال‌های مربوط به حالات هیجانی درونی، تنها بر اساس EEG سطح جمجمه وجود دارد. این یافته‌ها نشان می‌دهند که می‌توان الگوهای مغزی مرتبط با هر هیجان را شناسایی کرده و برای کاربردهای بالینی و فناوری‌های واسط مغز و رایانه (BCI) استفاده کرد.

از منظر نوروساینس، یکی از یافته‌های مهم، غلبه نیمکره راست مغز در تمام حالات هیجانی بود؛ به‌ویژه در نواحی پس‌سری و تمپورال. این یافته با مطالعات پیشین در زمینه تخیل بصری، موسیقی، و ناوبری فضایی همخوانی دارد و نشان‌دهنده نقش کلیدی این نیمکره در بازنمایی هیجانات تصویری است.

علاوه بر این، تکنیک swLORETA توانست به‌درستی منابعی را در نواحی عمیق‌تر مغز، نظیر آمیگدالا و تالاموس، شناسایی کند. پژوهش‌های همزمان EEG و fMRI و همچنین مطالعات ثبت همزمان EEG با تحریک عمیق مغزی (DBS) این یافته‌ها را تأیید می‌کنند و نشان می‌دهند که سیگنال‌های الکتریکی نواحی عمقی می‌توانند از طریق انتشار حجمی (volume conduction) به سطح جمجمه منتقل شوند.

کاربردهای آینده

این پژوهش افق‌های جدیدی را برای توسعه سیستم‌های BCI مبتنی بر هیجانات باز می‌کند. با بهره‌گیری از این الگوهای مغزی، می‌توان در آینده حالات درونی بیماران ناتوان در ارتباط کلامی (نظیر بیماران در کما یا مبتلا به LIS) را شناسایی کرده و امکان تعامل اجتماعی را برای آن‌ها فراهم ساخت. تحقیقات پیشین نیز نشان داده‌اند که تخیل می‌تواند پاسخ‌هایی مشابه با تجربیات واقعی هیجانی در مغز ایجاد کند، و این موضوع پایه‌ای مهم برای توسعه رابط‌های مغز رایانه به‌شمار می‌رود. 

محدودیت‌ها

از جمله محدودیت‌های پژوهش، حجم نمونه نسبتاً کم (۲۰ نفر) است؛ هرچند بسیاری از الگوهای شناسایی‌شده در تمام شرکت‌کنندگان مشاهده شدند که این یافته‌ها را قابل اعتماد می‌سازد. همچنین، حالات هیجانی در این مطالعه از طریق تخیل فعال‌سازی شده‌اند، نه رویدادهای واقعی، که ممکن است با تجربیات احساسی واقعی تفاوت‌هایی داشته باشد. با این حال، استفاده از تخیل در پژوهش‌های هیجانی امری رایج و پذیرفته‌شده است.


در مرکز وصال، خدمات نقشه‌برداری مغزی (EEG) با استفاده از تجهیزات پیشرفته ارائه می‌شود. نتایج نقشه مغزی توسط پزشک متخصص به همراه گزارش نرم‌ افزار CogAI (تحلیل و آنالیز نقشه مغزی بر پایه هوش مصنوعی توسعه یافته توسط مرکز وصال) ارائه می‌گردد. این ترکیب از تخصص انسانی و فناوری به ما امکان می‌دهد تا الگوهای عملکرد مغز را دقیق‌تر شناسایی کرده و در تشخیص و درمان اختلالات مغزی مؤثرتر عمل کنیم. (کلیک کنید)